درروزگاران دور که حجت آباد محل سکونت بیش از۵۰خانوار بود یعنی قبل ازسال1354،دوران طلایی این روستا محسوب میشود.
ساکنین اکثرا کشاورز ودامداربودند واندکی نیزدرمعدن نخلک کارمیکردند وهفته یکروز بخانه میآمدند. خانوارهای این معدنکاران ظهرپنجشنبه ها یکی ازاعضای خانواده با الاغ باستقبال پدر میرفتند حدود3کیلومتر تالب جاده اصلی که اثاث وتوبره پدررا به کمک وی به منزل برسانند. کشاورزان هم شب وروز درکشتزار مشغول بودند، انزمان کسی تراکتورنداشت وکارها همه سنتی وشخم زدن باهمکاری یکدیگربابیل زمین کن وبازوربازو انجام میشد.
درانتهای شب وسکوت کویرشبانگاه که هواگرم بود وخانواده هابرروی پشت بام میرفتندتا ازارامش وسکوت شب استفاده کنند وتلاشهاوزحمات روز را ازتن بیرون کنند کشاورزی که میبایست آب میکشید تنها دردشت وکشتزار آرامش شب رابهم میزد وبانوای گرم ودلسوزش بلنداواز میخواند وغصه وغم رااینگونه ازدل برون میکرد ونوایش راتااسمان بگوش زمان میرساند.
پشت بامها هم که همسایگانی که ازبام به هم راهی داشتند به شب نشینی یکدیگرمیرفتند وشب رابا تعریف از خاطرات گذشته وداستان وقصه های روئایی کوتاه میکردند.
البته درحجت آباد خانوارها ازبام تاشام را زحمت میکشیدند واین امیددردلهاشان همیشه تازه بود که شب فرامیرسد تادورهمی ها راباخواندن ورقصیدن وبشادی طی کنند وخستگی روزرا به وزش نسیم شبانه بسپارند.
حجت اباد درآن روزگاران خودکفا بود میوه، سیفی جات، سبزیجات، گندم وجو، گوشت ودیگرمایحتاج بدست توانمند خودشان تولیدمیشدومازاد به چوپانان صادرمیشد.
گاهی جوال گندم رابا الاغ به آسیابهای چوپانان میرساندند وانرابه آردتبدیل ومجددا به حجت اباد میبردند وازدسترنجشان نان رابسر سفره ظهر وشب میرساندند وچقدر این نعمت پربار وفزاینده وباحلاوت بود ولذتبخش.
ظهرکه پدراز کشتزار بر میگشت در دالان خانه که معمولا وسیع بودگلیم که پردازنده دست خودشان بودپهن میکردند وسماور ورشو زردرنگ اتشی ومنقلی هم درکنارش بود وذغال رابدرون سماور وزمزمه خاصی این سماورداشت که هنگام جوش امدن صدای دل انگیزش هوس را برای یک پیاله چای بیشترمیکرد. هنوز این زمزمه سماوررادردالان خانه هایش حس میکنم.
دروعده های مختلف، زنان به بهانه ظرف ورختشویی به لب جوی آب که دروسط خیابان بودساعاتی را باهم به کپ وگفتگو طی میکردند.
مدرسه پنج کلاسه دایربود که پنج پایه دریک کلاس وبا یک سپاهی دانش تدریس میشد.
توسط سپاهی بهداشت یک باب حمام درروستاساخته شد که نیمه کاره ماند وحسرت یکبارحمام کردن رابردل اهالی گذاشت زیرا درسال1354 سیل ویرانگر روستا رابه ویرانه ای تبدیل کرد وازآن پس خالی ازسکنه شد.
یادش بخیر
نویسنده: غلامعلی صمیمی
دهستان چوپانان